سخنرانان
زبان دیگری جز فارسی سراغ ندارم که ادیبان آن، درد را نشان بیداری و بیماری را علامت آگاهی و هشیاری بدانند (مولوی)؛ یا درد را از تندرستی خوشتر بدانند (سعدی) و توصیه به خو کردن با درد کنند (حافظ).
درد عاشقان در ادبیات غنی ما دردی است «کاندر علاج آن، هر چند سعی بیش نمایی بَتَر شود».
در کدام زبان دیگر، تکیه کلام مادر به فرزند، برادر به خواهر، یا عاشق به معشوق، «ای دردت به جانم» است؟
اما همین ادبیات غنی و پرسوز، در شرح «درد مشترک» ما ایرانیان در این روزگار غریب کم آورده است.
درد مشترک ما، درد فرسایش تمدنی، خشکیدن پیکرههای آبی، انزوای ایران در جهان، زوال عقل در تدبیر امور عمومی، ناامیدی جوانان، عاصیشدن میانسالان، شرمندگی کهنسالان، تبعیض علیه زنان و اقلیتهای اجتماعی، فقر فزاینده، و در یک کلام، بیدردی فرادستان است.
… دردهایی که هرگز جدا جدا درمان نمیشوند؛ و به قول محمد فاضلی بر یکدیگر بار میشوند.
مجموعه سمینارها و پادکستهای «درد مشترک» به همت جمعی از متخصصین علوم اجتماعی، پویشی است برای شکل دادن «درک مشترکی» از دردهای مشترک، به امید رسیدن به «درمان مشترک».
فرهاد نیلی
ایران تنها دارایی مشترک ما ایرانیان است، و ناگزیر، درد و درمانمان هم از درد و درمان حال ایران برمیخیزد. اکثریت قاطع ما ایرانیان، از امروز تا فردای تاریخ، در کشتی ایران نشستهایم؛ اگر به ساحل سلامت برسد، رسیدهایم، و اگر در میان طوفانها بشکند، شکستهایم. ما به قدر وُسع از ایران و دردهایش خواهیم گفت، در عالم اندیشه درمانهایش را خواهیم جُست، تا شاید از درد مشترک به درک مشترک گذر کنیم؛ و باشد که کشتیبان، اراده جمعی برآمده از خرد جمعی نقّاد همه ما کشتینشستگان ایران باشد.
محمد فاضلی
همه تلاش هایی که در زندگی انجام می دهیم و همه موفقیت ها و شکست هایی که تجربه می کنیم، در نهایت بدل به نوعی احساس درونی می شوند. این احساسات به دو شکل کلی خوشایند و ناخوشایند تجربه می شوند و طعم ها و چهره های مختلفی دارند. در میان این عواطف، غم و شادی از شناخته شده ترین ها هستند و سالهاست که محققان در پی فهم سازو کارهای شکل دهنده آنها هستند . چگونه رویدادهای مختلف منجر به غم و شادی می شوند ؟ آیا نسبت مستقیمی میان رویدادهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و تجربه غم و شادی وجود دارد؟ آیا می توان گفت ایرانیان به دلیل تجربه های تاریخی و ویژگی های فرهنگی شان ، موجوداتی غمگین هستند؟ و...